پارت یک. خیانت. ژانر : غمگین

ات و جیمین دیوانه وار همو دوست داشتن و باهم ازدواج کردن و زندگی عاشقانه ای داشتن و ات تازه متوجه شده بود که بارداره اما... جیمین با ات سرد شده بود و ات متوجه این موضوع شده بود جیمین یک شرکت بزرگ داشت.
یک روز ات با خودش گفت (که شاید داره بهش خیانت میکنه نه نه این امکان نداره اونم منو دوست داره) و تصمیم گرفت وقتی جیمین اومد خونه باهاش حرف بزنه و خونه رو بلند شد جمع کرد و شروع کرد غذای مورد علاقه جیمین رو درست کردن و تا دیر وقت منتظر شد جیمین بیاد ساعت 11 شب بالاخره جیمین اومد ات تو اتاق بود و با لباس قشنگ و نویی که خریده بود رفت پایین و رفت سمت جیمین و با خوش حالی سلام کرد (علامت جیمین + علامت ات_)
+إ تو اینجایی؟ هنوز بیداری؟ سلام (سرد)
_جیمین غذای مورد علاقه ات رو درست کردم میای بخوریم؟ 😁
+باشه (سرد)
_ پس من میرم میزو بچینم. تو هم برو لباساتو عوض کن (با لحنی کیوت)
+باش(سرد)
ویو بعد از شام
+من برم بخوابم (سرد)
_جیمین وایسا باهات کار دارم (جدی اما کیوت)
+بنال

_جیمین چیشده کار بدی انجام دادم چرا باهام بد رفتاری میکنی و باهام سردی
+ات بس کن نمیخوام در این مورد حرف بزنیم
_آخه چرا مگه من چه کارت...
حرفش نصفه موند چون سوزشی روی صورتش احساس کرد و فهمید که جیمین بهش سیلی زده
+بهت گفتم بس کنن و خفه شو
(با داد و عصبانیت)


ادامه پارت بعد 🥺🥺😁🫣👋👋